افسونگر 21

- مت!!! 
مت زیر چشمی نگام کرد و گفت:
-
چیه؟!!
-
نکنه بهش آدرس منو گفتی؟
-
معلومه که نگفتم!
-
اون تو رو از کجا پیدا کرد؟!! وای خدای من ... 
-
پیدام نمی کرد جای سوال داشت! اون شب که من زنگ زدم روی گوشی تو اسمم افتاد! منو از قبل می شناخت ... مگه نه؟
-
خوب آره ... ولی از کجا فهمید تو همون متی؟ 
-
تیری در تاریکی ... بعدش هم بالاخره همکارمه ... دفترم رو پیدا کرد و اومد سر وقتم ... 
دست ربه کار رو که مشغول گذاشتن یخ زیر چشم کبود شده اش بود رو پس زد و گفت:
-
آروم ... درد می گیره!
با ترس گفتم:
-
خوب؟!!
-
هیچی دیگه ... آقا مثل ببر زخمی تشریف آوردن داخل دفتر و بی توجه به جیغ و دادای منشی بیچاره اومد توی اتاق من ... مراجع هم داشتم اون موقع!
-
خوب؟
-
خیلی رسمی از مراجعم خواست تنهامون بذاره ... بعد در اتاق رو کوبید به هم ... اومد طرف من و گفت:
-
فقط بگو کجاست!!!
گفتم:

 

 

 

 

دانلود

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: رمان ایرانی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 23 آبان 1399برچسب:, | 13:11 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود